فرنام جان همه كس مامان و باباييفرنام جان همه كس مامان و بابايي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

کوچیک خان

آخرین سونوی این دوران....

  خدا را هزاران بار شکر میگویم که دامنم از وجود گلی زیبا سبز است و خداوند مرا لایق نام مادر دانسته پسرم با امدن تو مادر بودن را فهمیدم ... بهشت را نمیخواهم که  حس مادرانه خود بهشت بی انتهایی ست ... نازنینم دست در دستانم بگذار ... و از هیاهوی این دنیا نترس که من ٬مادرت،تا نفس دارم کنارت هستم  و خدایی بالای سر ماست که همیشه مراقب و ناظر است. پسرم فرنام ؛ امروز به همراه بابایی رفتیم سونو ... آخرین سونوی این دوران ( خوب بودی مثل همیشه) . و این روزها ، روزهای آخر است که تو در منی ... باور کردنش سخت است پسرم . دلم تنگ می شود برای : تمام دردها ، ناراحتی ها و بی خوابی ها تمام بی...
9 مرداد 1391

اين روزهاي من...

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظاتی که تو را حس می کنم در وجودم، با تو گرم و پر هیجان هستم ای خورشید خاموش نشدنی زندگی مان.   روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظاتی که تو را حس می کنم در وجودم، با تو گرم و پر هیجان هستم ای خورشید خاموش نشدنی زندگی ام. همچون یک رودخانه که آرام می گذرد روزهای زندگی تو در وجود من نیز آرام آرام می گذرد و به انتها نزدیک می شود نمی دانی که چه حس تلخ و دردناکی است این حس که قراراست تو از وجود من جدا شوي. ساعت های دونفره مان پر از لحظه های زندگیست، ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقی است. ای جان من، می دانم که همیشه برای من همینگونه پاک و معصوم خواهی ما...
8 مرداد 1391

دل نوشته ای برای پسرم!!!!!

تا امدنت روزی هزار بار روحم را میتکانم از هرچه غبار تنها به حرمت قدمهای کوچک تو....     فرشته معصوم کوچک که این روزها بزرگ‌تر شدنت خبر از دنیای جدیدی می‌دهد که قرار است تجربه کنیم ترنم  آمدنت برایم فقط مادر شدن را نیاورد، همه ارزشهای انسانی و همه آنچه آموخته بودم را فرا گرفت تو فقط یک کودک در دامان من نیستی تو گنجینه‌ای هستی که خداوند به امانت به ما سپرد و من و پدر هرآنچه باید برای درخشش تو انجام می‌دهیم اما می‌ترسم، می‌ترسم محبت‌هایم و احساساتم دری به رویت ببندد می‌ترسم آنقدر عاشقت باشم که ...
1 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد